در حال بارگذاری ...
...

جشن رونمایی کتاب"من با کدام ابر" که مجموعه سه جلدی از آثار حکیم‌رابط است و شامل فیلمنامه‌ها، نمایشنامه‌ها و خاطرات او می‌شود که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است، بعدازظهر دیروز با همت مرکز تئاتر تجربی دانشکده موسیقی و نمایش دانشگاه تهران با حضور علاقه‌مندان و دانشجویانش برگزار شد. در حالی که در گوشه‌‌ سالن قفسه‌ای از کتاب‌های استاد گذاشته شده بود و چند گلدان و سبدهای گل.
‌جشن ابتدا با خوشامدگویی مجید سرسنگی آغاز شد و بعد تکه‌هایی از ویدئ

جشن رونمایی کتاب"من با کدام ابر" که مجموعه سه جلدی از آثار حکیم‌رابط است و شامل فیلمنامه‌ها، نمایشنامه‌ها و خاطرات او می‌شود که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است، بعدازظهر دیروز با همت مرکز تئاتر تجربی دانشکده موسیقی و نمایش دانشگاه تهران با حضور علاقه‌مندان و دانشجویانش برگزار شد. در حالی که در گوشه‌‌ سالن قفسه‌ای از کتاب‌های استاد گذاشته شده بود و چند گلدان و سبدهای گل. ‌جشن ابتدا با خوشامدگویی مجید سرسنگی آغاز شد و بعد تکه‌هایی از ویدئو کلیپی که از خسرو حکیم‌رابط در منزلش گرفته شده بود، پخش شد.

نیلوفر رستمی:
می‌دانید من چند سالم است؟ نه... می‌دانم که نمی‌دانید، همین طوری؟ حدسی بگویید. من 57 ساله تدریس می‌کنم و الان 76 سالمه.
این‌ها گفت‌های خسرو حکیم‌رابط است در فیلمی کوتاه که از او در منزلش گرفته شده است.
او در همان قاب تصویر و با همان صدای آرام و روانش ادامه داد:«به نظرم سال 43 بود که آگهی پذیرش دانشجو در دانشکده هنرهای زیبا در روزنامه‌ها چاپ شد، من هم رفتم و آن جا در راهرو‌ با مردی برخورد کردم و گفتم که آگهی‌ را دیده‌ام و می‌خواهم دانشجو شوم اما فقط دلم می‌خواهد بنویسم، او هم گفت که جای تو همین جاست. بعدها فهمیدم او دکتر فروغ معروف بوده است.»
و باز می‌گوید:«انسان بی‌خاطره هیچ است و ما با تجربه‌هایمان زندگی می‌کنیم و روابطمان. مگر انسان جز رابطه‌هایش چه چیز دیگری از زندگی می‌خواهد! معلمان و هنرمندان نیز به خاطر کارشان روابط زیادی پیدا می‌کنند. من لذت می‌برم که بعد از 30 سال، شاگردی زنگ می‌زند و با هم از دوران گذشته حرف می‌زنیم.»
جشن رونمایی کتاب"من با کدام ابر" که مجموعه سه جلدی از آثار حکیم‌رابط است و شامل فیلمنامه‌ها، نمایشنامه‌ها و خاطرات او می‌شود که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است، بعدازظهر دیروز با همت مرکز تئاتر تجربی دانشکده موسیقی و نمایش دانشگاه تهران با حضور علاقه‌مندان و دانشجویانش برگزار شد. در حالی که در گوشه‌‌ سالن قفسه‌ای از کتاب‌های استاد گذاشته شده بود و چند گلدان و سبدهای گل.
‌جشن ابتدا با خوشامدگویی مجید سرسنگی آغاز شد و بعد تکه‌هایی از ویدئو کلیپی که از خسرو حکیم‌رابط در منزلش گرفته شده بود، پخش شد. (پخش این تصاویر تا انتهای برنامه ادامه داشت.) ‌طبق خبرها قرار بود که مینو فرشچی و سعید اسدی از شاگردان قدیمی حکیم‌رابط درباره کارنامه چهار دهه نویسندگی استادشان بگویند که مینو فرشچی در حالی که برگزار کننده‌ها تا نیمه‌های برنامه، منتظرش بودند، نیامد.
همچنان قلبم می‌تپد
سعید اسدی؛ مدرس نمایشنامه‌نویسی و از شاگردهای حکیم‌رابط به عنوان یکی از سخنران‌ها در ابتدای صحبت‌هایش اشاره کرد که بسیار دشوار است شاگردی درباره استادش حرف بزند و مطمئناً به شجاعت و کوتاهی در اغراق کردن نیاز است. اما‌ اعتراف می‌کند که در این دقایق فقط می‌خواهد از خوبی‌های استادش بگوید و او را ستایش کند.
سعید اسدی در ادامه گفت:«من قبلاً بعضی از آثار استاد را خوانده بودم و بعضی‌ها دیگر را هم طی دو هفته خواندم. مقاله‌ای هم در این باره و برای امروز نوشته‌ام که در همین چند دقیقه پیش تصمیم گرفتم آن را نخوانم و به جایش شما را دعوت کنم به یک بداهه‌نوازی، می‌خواهم در صحبت‌هایم از موسیقی کمک بگیرم و قطعه‌ای با عنوان"من با معنای حکیم‌رابط زندگی کردم" را برایتان بسرایم.»
شاگرد قدیمی حکیم‌رابط افزود:«من خیلی پیش‌تر از زمان دانشجویی با حکیم‌رابط آشنا شدم. در دهه 60 وقتی نوجوانی بودم در کرمانشاه‌ و وقتی محدودیت‌ها و فقر در آن جا بسیار بود، یکی از دوستانم نمایشنامه"آن جا که ماهی‌ها سنگ می‌شوند" از استاد را به من داد تا بخوانمش، در همان روزهای افسردگی با جانی آشنا شدم که از تنگناها می‌گفت و چه خوب بود. به قول خودش که همیشه در کلاس‌هایمان، از نمایشنامه‌های خوب با عنوان نمایشنامه‌هایی با گوشت و خون یاد می‌کرد، این نمایشنامه هم به نظرم عجیب دارای گوشت و خون بود. بعد از آن همکلاسی‌هایم نمایشنامه‌ای از استاد را با عنوان"سهراب، دوشنبه" خواستند اجرا کنند و من که هیچ وقت نخواستم و نتوانستم که بازیگر شوم اولین و تنها نقش زندگی‌ام را در آن نمایش در نقش سهراب بازی کردم. من یک بار دیگر در حین اجرای این نمایش با معنای حکیم‌رابط زندگی کردم.»
اسدی در ادامه خاطراتش گفت:«بعد از این که دانشجو شدم و در میان لیست اسامی اساتید، اسم حکیم‌رابط را دیدم به دوستانم در کرمانشاه فخر می‌فروختم که استادم ایشان است. او نمایشنامه‌نویسی 1 و 2 را تدریس می‌کرد، هیچ وقت اولین حضورم را در کلاس ایشان فراموش نمی‌کنم، مثل اکنون که ‌قلبم می‌تپد، آن روز هم می‌تپید. من امروز به عنوان کوچکترین و جوان‌ترین کسی که تدریس می‌‌کنم همیشه از نقل قول‌های حکیم‌رابط ‌در کلاس‌هایم استفاده می‌کنم. به نظرم تدریس سخت‌ترین دروس با پسوند نوشتن‌ است، مانند نمایشنامه‌نویسی، داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی. دانشجو در این کلاس‌ها با سه عنصر خلاقیت، تمهید و شگردهای نوشتن و تجربه سر و کار دارد. اما انتقال این سه عنصر با هم به دانشجو کار بسیار سختی است و بیشتر تمهیدات و شگردها منتقل می‌شود.»
این مدرس افزود:«اما حکیم‌رابط موفق می‌شد که در کلاس‌هایش هر سه این عنصر را منتقل کند. من نمی‌دانم چه سحری در کلام او بود اما به هر حال می‌توانست به ما این سه عنصر را منتقل کند. او هیچ وقت فرمول و خط‌کشی‌ها را برای نوشتن قائل نبود، اما حرف‌هایش، اصلطلاحاتش چنان در دل ما رسوخ می‌کرد که در ادامه‌اش می‌توانستیم راحت بنویسیم.»
او در ادامه درباره زندگی‌هایش با حکیم‌رابط گفت:«من یک بار دیگر هم با معنای حکیم‌رابط زندگی کردم‌ و آن وقتی بود که او سر کلاس‌هایش تکه‌هایی از خاطراتش را برای ما می‌خواند. یکی از خاطراتش به نام"آن جا که مترسک کاشتند" ‌است که خواندن این قطعه از خاطرات یک هفته زندگی من را زیر و رو کرد. این قطعه اکنون در جلد سوم"من با کدام ابر" منتشر شده است»
باورم نمی‌شود که از من می‌گویند
در ادامه برنامه آزاده شاه‌میری، یکی از دانشجویان، مقاله‌ای تحت عنوان"سرگشتگی تجربه‌ها" که به بررسی آثار حکیم‌رابط می‌پرداخت و قبلاً(در ویژه‌نامه حکیم‌رابط، سایت ایران تئاتر) منتشر شده بود، را خواند. پس از آن مجری با اعلام این که دانشگاه است و هزار کمبود و معذوریت و قرار بوده که از آزاد حکیم‌رابط بخواهند قطعاتی را با پیانو در این جشن بنوازد و چون هیچ کدام از پیانوهای دانشکده کوک نبوده، بنابراین از یکی از دانشجویان علاقه‌مند به استاد حکیم‌رابط با نام امید انارکی می‌خواهند که قطعه‌ای را با تار بنوازد. پس از تارنوازی از خسرو حکیم‌رابط خواسته شد تا چند کلمه‌ای(1) با علاقه‌مندانش صحبت کند.
او وقتی به جایگاه رفت، گفت:«من چیزی نوشته بودم که برایتان بخوانم که البته می‌خوانم اما تحت تأثیر این فضا حالم دگرگون شده، الان حال دیگری هستم، در فضای صمیمی نشسته‌ام و به یاد سال‌ها پیش می‌افتم که ماشین قراضه‌ام را داده بودم که بفروشند، فردایش وقتی به آن جا سر زدم، دیدم فروشنده درباره یک ماشین مرتب تعریف و تمجید می‌کند، آن قدر تعریف کرد که می‌خواستم بخرمش، اما با اشاره فروشنده متوجه شدم که دارد از ماشین قراضه من تعریف می‌کند. امروز هم وقتی شما از من حرف می‌زدید، باورم نمی‌شد که از من بگویید!»
در انتهای برنامه علاقه‌مندان به آثار استاد، کتاب‌هایش را با تخفیف 40 درصد خریداری می‌کردند و استاد نیز به رسم کهن برای آن‌ها چیزی می‌نوشت و امضاء می‌کرد.
پی‌نوشت:
1- صحبت‌های خسرو حکیم‌رابط در روز رونمایی جشن کتاب‌هایش